سلام فرشته ي كچولوي من از اينكه ميبينم بابا به فكر من و زندگيمون هست خيلي خوشحال ميشم. ميدوني آخه ديشب گفت: يه تلوزيون ديدم. كه تا چند روز ديگه ميخرمش خونه مون رو كه ساختيم تمام وسيله هاي قبليمو عوض ميكنم. يه پرده ديدم فلان قيمت يا يه چند تا فرش خوشگل. كه بندازي تو خونت كيف كني. تو دلم بهش گفتم ميدونم تو هم به فكر اين زندگي هستي اما غرورت بعضي وقت ها داغونم ميكنه. مهم نيست عزيز دلم مردا همشون مغرورا. وقتي خوب فكر ميكنم ميبينم تقصير منم هست. آخه بايد چه توقعي ازش داشته باشم. اوني كه هنوز تازه خودش رو بالا كشيده. تازه داره اميدوارانه زندگي ميكنه. تازه داره قدم هاشو جدي برميداره. مردي كه هر يه هفته زنش خونه مامانش بوده و بچه هاش خونه مادر...