نامه ای به تو....15
سلام گلم. دلم خیلی گرفته مامانی
دلم میخواد همین جا هق هق شروع کنم به اشک ریختن.
باز دیشب با بابایی بحثم شد. آخه داره من و فدای آینده میکنه. کدوم اینده؟ نمیدونم!!! میگه بهترین ها رو فدات میکنم.
یکی نیست بگه آخه کی؟ کی؟ وقتی مردم؟؟؟؟؟؟
سه روز از عید میگذره و ما هنوز یه عید دیدنی نرفتیم. اوضاع اون خونه رو اگه ببینی؟ انگار نه انگار تو اون خونه آدم زندگی میکنه. انقدر که شلوغ و بهم ریخته کردن بچه هااااا
دارم دیونه میشم. باور کن.
مثلا عروس نو هستم مثلا تازه عقد کردیم.
نمیخوام این حرف و بزنم چون من بدون بابا میمیرم. اما دیشب گفتم بیا از هم جداشیم
آخه تا حرفی میزنم میگه نمیتونم با این اخلاقت بسازم.
شاید این کار رو بکنم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی