نامه اي به تو....2
هي وبم و ميبندم و ميرم هي دلم ميخواد باهات حرف بزنم. دوباره ميام ميشنم شروع ميكنم به نوشتن آخه دلم خيلي غم داره قربونت برم. وقتي فكر ميكنم كه شايد بابا هيچ و قت راضي نشه تو بيايي گريم ميگيره. با خودم ميگم (بي تو نه) ميدوني واسه اسمت چي فكر كردم. اگه دختر باشي محيا اگه پسر باشي ماني پيش خودم فكر ميكنم همين جوري تو ناراحت نشو. بين خودمون بمون يه حساب باز كردم برات به اسم خودم روزي هزارتومن برات پس انداز ميكنم ميدونم كمه اما همين قدر ميتونم بردارم آخه بابا سه تا دوربين تو مغازه گذاشته ميدوني چرا اين كارو كردم آخه هيچكس به من سيسموني نميده. خودم برات همه چي ميخرم همه كار ميكنم. تو عزيز دلمي فقط بيا.
ميلاد خيلي بهم وابسته شده اگه شبا پيشم نخوابه تا صبح اشك ميريزه . مهدي هم خيلي منو دوست داره منم عاشق هر دوتاشونم اما هيشكي تو نميشه عزيز دلم.
يه روز با بابا بحثم شد سر زن اولش به خاطر اينكه بهش اس ام اس عاشقانه داده بود. كارمون داشت به جدايي ميكشد. اما شايد باور نكني به خاطر مهدي و ميلاد بخشيدمش اما گفت من تو رو واثه بچه هام گرفتم وگرنه غلط ميكردم زن بگيرم همون اولي چه خاكي به سرم كرد كه تو بكني اين حرف داغونم كرد. به اين حرفش كه فكر ميكنم. مهر بچه هاش تو دلم كمتر ميشه احساس ميكنم منو گرفته براي كلفتي بچه هاش. از اون زنيكه عوضي هم خيلي نفرت دارم. اما بچه ها گناهي ندارن
شبا بابات منو بغل ميكنه و ميگه خيلي دوست دارم اما حس ميكنم دروغ ميگه چون نميخواد ازم بچه داشته باشه چون به آرزوش يعني پدر بودن رسيده چون دارم براش كار ميكنم. بيخيال منكه دوسش دارم. اما اگه تو نياي من ميميرم به خدا ميميرم.