نازگل ماماننازگل مامان، تا این لحظه: 11 سال و 23 روز سن داره

محیا گلی

هرکی اومد درود وقتی رفت بدرود

داشتیم مسابقه ی نما به نما رو میدیدم. مجری بعد از پایان مسابقه گفت بدرود حالا سوال هاشروع شد؟ مامان بدرود یعنی چی؟ دختر نازم بدرود یعنی خدا حافظ  مامان این به چه زبونیه؟ دخملی من به زبان فارسی پس خداحافظ به چه زبونیه؟ عربی مامان مگه ما ایرانی نیستیم؟ بله هستیم زبون ما باید به ایرانی باشه نه عربی مگه نه مامان؟بله مامانی پس من همیشه میگم بدرود دیگه نمیگم خداحافظ باشه بگو سلام یعنی چی؟ به ایرانی بگو ؟ باید بگی درود باشه من رفتم در حیاط  محیا کجا میری؟ میخوام هرکی رد شد بهش بگم درود وقتی دور شد بگم بدرود چند ساعت بعد مامان انگلیس شم بگو  محیا جان کارو زندگی نداری شما؟ نه م...
1 تير 1397

من میکی موسم یا میکی موس منه؟

دختر نازم ،امروز رفتیم عکس تو که در آتلیه کارنیک صورتت و نقاشی کرده بودی گرفتیم خیلی خوشت اومده بود و حسابی ذوقت کرده بود.  انقدر ذوق کرده بودی دستت گرفته بودی به همه اشنا ها نشون میدادی نگاه کنین چقدر خوشگل شدم. شبیه میکی موس شدم. اتفاقا آقایی که در آتلیه بود وقتی عکس رو داد گفت چقدر ناز شده ماشالله.  خیلی خوشحالم که خوشحالی عزیزم کودکی بهترین دوره ی زندگی ادم هاست برات بهترین ارزوها رو دارم.میکی موس مامان ...
1 تير 1397

مامان فوتبالی نی نی خوابالو

دختر قشنگ مامان الاهی فدات بشم. چقدر خندیدم بهت البته بعدش اومدم ازت معذرت خواهی کردم.  عشق قشنگم تازه خوابش برده بود. منم کنارش نشسته بودم فوتبال میدیدم. بعدش یه دفعه گل شد منم از جاپریدم به خوشحالی کردن خنده ام از اینه دخملی مامان بالش شو برداشت و رفت تو اتاقش، گفت مامان نکن این طوری دیگه ترسیدم.  البته ببخشید که اون گل هم مردود اعلام شد. تا یادم میاد خندم میگیره. ...
31 خرداد 1397

حرف های خودمانی 2

امروز میخوام از بلاهایی که سرت اومد و شکر خدا بخیر گذشت برات بگم یه کمد چوبی بزرگ داشتی یادته که لباس هات گذاشته بودم داخلش؟ تازه اسباب کشی کرده بودیم. هنوز وسایل و جابجا نکرده بودیم. من مشغول چیدن وسایل بودم که یه دفعه یه صدایی اومد. وحشت زده خودم و رسوندم تو اتاق خواب، فقط خدا بهم رحم کرده بود. هم به من هم به شما ولی اول به من، خدایی نکرده تمام دلخوشی زندگیم و ازم نگیره و برای همیشه بدبختم کنه رفته بودی تو کمد بازی کنی به قول خودت قایم بادک ، کمد افتاده بود روت و شکر خدا پنکه جلوش و گرفته بود. و تو اون زیر میخندیدی، من سراسیمه جیغ میزدم و وقتی خنده ی تو رو دیدم اروم شدم. بهنام پسر عمه مژگان سریع کمد رو از روت برداشت و تو حتی یه خر...
30 خرداد 1397

حرف های خودمانی 1

سلام عزیز دلم یه سری حرف های خودمونی هست که میخوام تو وبلاگت ثبت کنم. خیلی زود بزرگ شدی حرف هات و خیلی دقیق و بدون اشتباه میزدی به قول زهرا خانم مامان شمیم و شیدا که میگه، محیا چون رفتارش بزرگ گونه است همه فکر میکنن ادم بزرگه . برا همین توقع های بالا ازش دارن، یه جورایی راست میگه، خیلی کم تو کارهات اشتباه میکنی. حرف های دور و بری هات زود حفظ میکنی، و کارهای بزرگونه انجام میدی. خیلی زود مستقل شدی غذاتو که خودت میخوردی از همون 8ماهگی که قاشق دستت گرفتی خودت و سیر میکردی و من هیچ وقت برای غذا خوردن دنبالت ندویدم که بیا بخور یا بیا بشین، دعوا هم من یادم نمیاد که با بچه ها کرده باشی، مگه اینکه بچه ها زده باشند. خوب شما هم خوب از خجالت ...
29 خرداد 1397

عشقی به نام محیا

دختر کوچولوی ناز من،برام بخند، باصدای بلند تر بخند، انقدر بخند تا گوش های من از صدای خنده هات کر بشه ،اما هرگز گریه نکن، من طاقت اشک های تو رو ندارم.قدر دوران کودکی تو بدون. من تمام سعی خودم و میکنم تا بهت خوش بگذره وقتی ازت میپرسن، چه دوره ای از زندگی تو خیلی دوست داری؟ بگی بچگی هام دستت و بزاری زیر چونه ات و ساعت ها غرق اون لحظه هایی بشی که بهت خیلی خوش گذشته. عزیز دلم دوست دارم. ...
29 خرداد 1397

خدا رو شکر میکنم که تو هستی

دختر ناز و کوچولوی من خیلی دوست دارم اگه بعضی وقتا سرت داد میکشم فقط به خاطر خودته عزیزم. بخدا خیلی دوست دارم. امروز تو خیابون خوردی زمین دستت زخمی شدو گفتی. بریم خونه دستم و جستجو میدی؟؟؟؟ یعنی شستشو خخخخخ  عزیز دلم اول باهات قهر کردم ولی بعدش اشتی کردم چون گفتی بیشتر مواظب خودم هستم
26 خرداد 1397

مادر نداشتمی تووووو

سلام عشق کوچولوی من دختر نازم تمام سختی های دنیا رو به عشق تو تحمل میکنم تو همه ی زندگیم هستی یعنی خود زندگیم الاهی قربونت برم  فدای اون مهربونی هات بشم وقتی به محبت بیدریغ میکنی همیشه همه جا میگم تو مادر نداشته ی منی خداوند و واقعا شکر میکنم که چنین نعمتی بهم داده  اره نعمت داشتن زندگی رو یعنی تو قند عسلم دخمل نازم به قول اطرافیانم خدا همه در ها رو نمیبنده انشالله همیشه سالم و سر زنده باشی تابستون و فرستادم کلاس قران الان هفتا سوره رو یاد گرفتی و برام میخونی گاهی هم واسه اینکه منو بخندونی جابه جا میخونی تا بخندم  به شیطونی هات         ...
19 مرداد 1396
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محیا گلی می باشد