نازگل ماماننازگل مامان، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

محیا گلی

نامه اي به تو....3

1390/12/8 8:48
نویسنده : sara
416 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشته ي كچولوي من

از اينكه ميبينم بابا به فكر من و زندگيمون هست خيلي خوشحال ميشم. ميدوني آخه ديشب گفت: يه تلوزيون ديدم. كه تا چند روز ديگه ميخرمش خونه مون رو كه ساختيم تمام وسيله هاي قبليمو عوض ميكنم. يه پرده ديدم فلان قيمت يا يه چند تا فرش خوشگل. كه بندازي تو خونت كيف كني. تو دلم بهش گفتم ميدونم تو هم به فكر اين زندگي هستي اما غرورت بعضي وقت ها داغونم ميكنه. مهم نيست عزيز دلم مردا همشون مغرورا.

وقتي خوب فكر ميكنم ميبينم تقصير منم هست. آخه بايد چه توقعي ازش داشته باشم. اوني كه هنوز تازه خودش رو بالا كشيده. تازه داره اميدوارانه زندگي ميكنه. تازه داره قدم هاشو جدي برميداره. مردي كه هر يه هفته زنش خونه مامانش بوده و بچه هاش خونه مادر خودش آواره. راستي يادم رفت بگم. ديروز كه خوب فكر كردم يادم اومد همون اولاي عقدمون بهم گفته بود. دلم ميخواد يه كاكلزري ازت داشته باشم. تموم غم هام يادم رفت با خودم گفتم خيلي بي اصافي دختر. كه يكه به قاضي ميري

 

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان جوجوهایی که نیومدن
9 اسفند 90 21:07
سلام سارا جون.چقدر بزرگی.من نمیتونم تحمل کنم.من درکت می کنم.وضعم با شما فرق داره ولی درک می کنم.از ته دلم دعا می کنم بچه داربشی گلم.پیشم بیا.دوست دارم باهم بیشتر حرف بزنیم.
قربونت
نگار

حتما دوست من

مامان ماهان نفسی
11 اسفند 90 18:03
ابجی جونم من با اجازت لینکت کردم شما هم بیا پسرم سر بزن و راستی اگه خواستی رمز میدم مطلبه رمزدارمو بخون بدون که محبت وگذشت چقدر تو زندگی کار سازه

7 تیر 97 10:51
فدات
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محیا گلی می باشد