نامه ای به تو....17
نمیدونم روزی که بیایی چند نفر رو شاد و خوشحال میکنی.
خودت یه مشاهده بکن!!!
چون هر طور که حساب میکنم. میبینم جز من و شاید بابات کس دیگه ای منتظر اومدنت نیست.
مامانی(مادر مامانت) که سالهاست به رحمت خدا رفته. بابایی (بابای مامانت) هم که از من متنفره چه برسه به تو گلم. (لحظه ی عید زنگ زدم که عید و بهش تبریک بگم گوشی رو نگرفت. گفت: خودم میرم در مغازشون)
و خاله سمیرا و دایی مسعود که اون ها رو هم بیخیال شو (تا موقع ای که مجرد بودم و پول و پله داشتم میخواستنم اما حالا که ....)
خاله و دایی های من هم که اصلی نیستند. اون روزا به دردم نمیخوردن چه برسه به الان
عمه و عمو هام هم که اصلا اونا از تولد من شاکی بودن (چون با ازدواج مامان و بابام مخالف بودن) من و یه جورایی ادم حساب نکردن هیچ وقت.(6 ماهه خونه ی خودم هستم یه بار مهمونی دعوتم نکردن) چه برسه به....
خوب این از اقوام و فامیل های بنده.
البته بماند که چند تایی دوست صمیمی دارم که.
زهرا و مریم و زهره : که همه شون اعلام کردن اگه بچه بیاری میکشیمت با این شوهری که تو داری اون بچه رو هم بد بخت میکنی
این از اقوام مادری حالا میریم از اقوام پدرت بگم.
عزیز (مادر بابا) بچه اوردن توسط من و قدغن کرده و گفته اگه بچه بیاری ظلم در حق بچه های من کردی
و عمو محمد و عمو رضا رو نمیدونم. دقیق چرا بهت دروغ بگم. ولی طبیعتا دنبال حرف مادرشون رو میگیرن.
عمه فاطمه که دکتر ماما هست. دوست داره تو بیایی و میگه دلم میخواد خودم به دنیاش بیارم. شاید اون ذوق کنه
خاله و عمه های بابا هم میگن بچه میخوای چیکار همین ها بس هستند. دیونه ای بچه بیاری
فقط میمونه مادر بزرگ بابا که میگه بعدا یکی بیار چون بچه خودت یه طعم دیگه داره.
خودم برات سیسمونی میگیرم و لباس هم میدوزم و همه کار میکنم.
دیشب بابا گفت: سارا نمیدونی وقتی دستت رو میزاری رو دل خانومت بچت لگد میزنه چه کیفی داره. انگار دنیا رو بهت میدن اون لحظه. منم گفتم اگه خدا بخواد دوباره تجربه میکنی. گفت: اگه بدونی سر این دو تا بچه چقدر سختی کشیدم. مهدی چهل روزه ختنه بود که مادرش گذاشت رفت خونه مادرش و من تا صبح این بچه رو پام گریه کرد. یا میلاد سه هفته تو بیمارستان بستری بود یه شب مادرش بالا سرش نیومد.
وقتی درد و دل های بابایی رو میشنوم دلم به حالش میسوزه آخه اونم تو زندگیش هیچ خیری ندیده. نه از کودکیش نه از ازدواجش نه از هیچیش اما منم صبرم کمه و اینکه میخوام درکم کنه که نمیکنه خوب چیکار کنم غیر از سازش
میدونی بابا کمی تند اخلاقه زود دادو بیداد میکنه من سعی میکنم اون لحظه که عصبانیه خفه خون بگیرم که نزنمی اما اون زنه جواب شو میداده و با کتک میرفته بیرون یا خونه مادرش.
اما با همین اوضاع اهوال وقتی میبینم. جواب اس ام اس های زنه رو میده زورم میاد.
مهم اینکه من دوست دارم. تا اخر عمرم. اینم بهت بگم خدا انقدر مهر مهدی میلاد رو تو دلم انداخته که خیلی دوست شون دارم. فکر نمیکنم تو بیایی مهر اونا از دلم کم بشه. چون اونا نمونه بارز کودکی من هستن